میترا نوحی جهرمی، مترجم کتاب کودک «من، تو و دریای بزرگ آبی» درباره تأثیر دو روایت همزمان ولی متفاوت این داستان از نگاه مادر و کودک گفت: برای والدینی که گاهی فکر میکنند میتوانند جلوی بچه هر حرفی را بزنند، جروبحث کنند یا اگر کودکشان صحنهای را ببیند تحتتأثیر قرار نمیگیرد، این کتاب میتواند مؤثر باشد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ وقتی کتاب «من، تو و دریای بزرگ آبی» اثر ماری لوئیز فیتزپاتریک را میخوانیم، احتمالا اولین نکتهای که به ذهنمان میآید دغدغهای باشد که کمابیش همهمان داریم؛ اینکه به بزرگترها گفتهایم فلان خاطره را به یاد داریم و آنها گفتهاند «نه، صرفا فکر میکنی که به یاد داری؛ چون آنموقع خیلی کوچک بودی». این مسئله شاید یک شوخی خانوادگی به نظر بیاید که اهمیت چندانی نداشته باشد؛ ولی دقیقتر که به آن نگاه کنیم متوجه میشویم در ساختار روانی کودکان و بزرگسالان ریشه دارد و نه ما باید آنها را در نادیدهگرفتن توانایی کودکانهمان مقصر بدانیم و نه آنها کودکی و کودکان را دستکم بگیرند. کتاب «من، تو و دریای بزرگ آبی» با ترجمه میترا نوحی جهرمی در نشر برکه منتشر شده و اثری است بامزه با دو روایت همزمان مادر و کودک؛ یکی با کلماتش و دیگری با تصاویری که میبیند. این کتاب کودک بیانگر نگاه بزرگسالانه و کودکانه به وقایع نیز است؛ یکی کلیات را میبیند و دیگری جزئیات را. میترا نوحی جهرمی در گفتوگو با ایبنا از ویژگیهای این کتاب کودک مصور و تأثیر آن بر خودش گفته است که در ادامه میخوانید:
چه شد که این کتاب را ترجمه کردید؟ اینکه بهطور کل، مثل تألیف هر اثر برای نویسنده، هر ترجمه برای مترجم هم حسوحال متفاوتی به همراه دارد. این کتاب برای شما چه تفاوتی با سایر ترجمههایتان داشت؟
نسخه اصلی این کتاب را در خانه یکی از دوستانم دیدم. خانم لوئیز فیتزپاتریک را میشناختم و چند اثر از ایشان را خوانده بودم. به نظرم نویسنده هنرمند و خلاقی هستند. وقتی این کتاب را باز کردم از تصاویرش خیلی خوشم آمد. بعد متوجه شدم که وقتی متن را میخوانم روایت تصاویر با متن تضاد جذابی دارد؛ مثلا مادر خاطراتی را از سفری تعریف میکند که به همراه کودکش رفته؛ اما در تصاویر، کودک ماجراهایی را میبیند که اصلا در متن به آنها اشارهای نشده است. به نظرم این نوع روایت، متفاوت و جذاب آمد. از طرفی جای خالی چنین کتابی را در میان کتابهای کودک موجود در بازار احساس کردم. درواقع وقتی کودک این داستان را میخواند، فارغ از تصاویر زیبای آن، برایش جذاب است که با چیزی فراتر از متن مواجه شود. حس کشف، کنجکاوی و پیبردن به اتفاقات گوناگون با جزئیات زیادی که در تصاویر است برای مخاطب بسیار لذتبخش خواهد بود.
از طرف دیگر، فضای روایت داستان با توجه به شکل لباسهای خانمها (مامان و خاله آلیس)، چمدانی که در دست داشتند و نوع کشتی، کمی قدیمی و احتمالا مرتبط به قرن نوزدهم میلادی است و همین نکته کتاب را برایم جالبتر کرد. به طور کلی، این اثر حس بسیار خوبی به من داد؛ از قصه و نوع روایت آن خوشم آمد و تصمیم گرفتم ترجمهاش کنم.
همانطور که خودتان هم اشاره کردید در این اثر، ما دو روایت همزمان را میبینیم؛ یکی روایت کلامی مادر و دیگری روایت تصویری کودک. در داستانهای بزرگسال محدودیتهایی برای تغییر زاویهدید و استفاده از راویهای متعدد وجود دارد؛ اما در داستان کودک این محدودیت را نمیبینیم. به نظر شما چقدر این نوع کتابها برای پرورش ذهن و خلاقیت بچهها و قصهگویی خود آنها مؤثر است؟
خیلی زیاد؛ از آن جایی که تصاویر کتاب، داستانی کاملا متفاوت با متن دارند و حاوی جزئیاتی بیشمار، ماجراهایی جالب و دیدنی و حتی بامزهاند، تسهیلگر یا مربی میتواند بدون در اختیار گذاشتن متن، صرفا با تصاویر کتاب، بچهها را تشویق کند که داستان جدیدی بسازند. قطعا هر کودک با تخیل و خلاقیت خود، داستانی متفاوت را تعریف خواهد کرد. حتی میتوان از کودک خواست که با قوه خیالورزیاش، داستان را از زبان دیگر مسافران یا حتی ناخدا روایت کند. این روایتهای متفاوت برای بچهها جذاب و هیجانانگیز است. بهعلاوه با این کار اعتمادبهنفسشان افزایش پیدا میکند؛ چون تصاویر برایشان دوستداشتنی و قصهساز است و میتوانند برای تصاویر قصههای متفاوتی بسازند و بنویسند و البته بر پرورش خلاقیتشان هم تأثیر مثبتی خواهد گذاشت.
چه شد که این کتاب را ترجمه کردید؟ اینکه بهطور کل، مثل تألیف هر اثر برای نویسنده، هر ترجمه برای مترجم هم حسوحال متفاوتی به همراه دارد. این کتاب برای شما چه تفاوتی با سایر ترجمههایتان داشت؟
نسخه اصلی این کتاب را در خانه یکی از دوستانم دیدم. خانم لوئیز فیتزپاتریک را میشناختم و چند اثر از ایشان را خوانده بودم. به نظرم نویسنده هنرمند و خلاقی هستند. وقتی این کتاب را باز کردم از تصاویرش خیلی خوشم آمد. بعد متوجه شدم که وقتی متن را میخوانم روایت تصاویر با متن تضاد جذابی دارد؛ مثلا مادر خاطراتی را از سفری تعریف میکند که به همراه کودکش رفته؛ اما در تصاویر، کودک ماجراهایی را میبیند که اصلا در متن به آنها اشارهای نشده است. به نظرم این نوع روایت، متفاوت و جذاب آمد. از طرفی جای خالی چنین کتابی را در میان کتابهای کودک موجود در بازار احساس کردم. درواقع وقتی کودک این داستان را میخواند، فارغ از تصاویر زیبای آن، برایش جذاب است که با چیزی فراتر از متن مواجه شود. حس کشف، کنجکاوی و پیبردن به اتفاقات گوناگون با جزئیات زیادی که در تصاویر است برای مخاطب بسیار لذتبخش خواهد بود.
از طرف دیگر، فضای روایت داستان با توجه به شکل لباسهای خانمها (مامان و خاله آلیس)، چمدانی که در دست داشتند و نوع کشتی، کمی قدیمی و احتمالا مرتبط به قرن نوزدهم میلادی است و همین نکته کتاب را برایم جالبتر کرد. به طور کلی، این اثر حس بسیار خوبی به من داد؛ از قصه و نوع روایت آن خوشم آمد و تصمیم گرفتم ترجمهاش کنم.
همانطور که خودتان هم اشاره کردید در این اثر، ما دو روایت همزمان را میبینیم؛ یکی روایت کلامی مادر و دیگری روایت تصویری کودک. در داستانهای بزرگسال محدودیتهایی برای تغییر زاویهدید و استفاده از راویهای متعدد وجود دارد؛ اما در داستان کودک این محدودیت را نمیبینیم. به نظر شما چقدر این نوع کتابها برای پرورش ذهن و خلاقیت بچهها و قصهگویی خود آنها مؤثر است؟
خیلی زیاد؛ از آن جایی که تصاویر کتاب، داستانی کاملا متفاوت با متن دارند و حاوی جزئیاتی بیشمار، ماجراهایی جالب و دیدنی و حتی بامزهاند، تسهیلگر یا مربی میتواند بدون در اختیار گذاشتن متن، صرفا با تصاویر کتاب، بچهها را تشویق کند که داستان جدیدی بسازند. قطعا هر کودک با تخیل و خلاقیت خود، داستانی متفاوت را تعریف خواهد کرد. حتی میتوان از کودک خواست که با قوه خیالورزیاش، داستان را از زبان دیگر مسافران یا حتی ناخدا روایت کند. این روایتهای متفاوت برای بچهها جذاب و هیجانانگیز است. بهعلاوه با این کار اعتمادبهنفسشان افزایش پیدا میکند؛ چون تصاویر برایشان دوستداشتنی و قصهساز است و میتوانند برای تصاویر قصههای متفاوتی بسازند و بنویسند و البته بر پرورش خلاقیتشان هم تأثیر مثبتی خواهد گذاشت.
آیا ما میتوانیم این نوع کتاب را گونه اولیه کتابهای برجسته و چندبعدی بدانیم؟ از این نظر که تصاویر به چندوجهیشدن داستان کتاب بسیار کمک میکنند.
ممکن است. راستش خودم به این مسئله فکر نکرده بودم؛ از آنجایی که کتاب روایتهای متفاوتی دارد، زمانی که مخاطب داستان را میخواند احساس میکند که میتواند برداشتهای متنوعی از داستان داشته باشد؛ مثلا ممکن است فکر کند که مادر موقع بازگویی خاطره آن سفر، عمدا اتفاقات بد و ناامن آن را نادیده گرفته و تعریف نکرده تا فرزندش خاطرهای امن و شیرین از آن سفر در ذهنش داشته باشد. از طرف دیگر میتوان اینگونه برداشت کرد که مادر و خاله آلیس اصلا متوجه اتفاقات جزئی داستان نشدهاند و فقط کودک آن ماجراها را دیده است. من روایت متفاوت تصاویر از متن را به این شکل دیدم؛ چون با کشف و کنجکاوی همراه است و کودک میتواند هر بار با خواندن کتاب، به جزئیات بیشتری در تصاویر پی ببرد و کشفی نو داشته باشد. این کشف برای کودک لذتبخش است. نویسنده با ابتکار و خلاقیت خود چنین روایتی را برای اثر خود انتخاب کرده است.
به نکته مهمی اشاره کردید؛ اینکه آدمبزرگها وقتی از کودکی دور میشوند کلینگرتر میشوند ولی بچهها در دوره کودکی جزئینگر هستند و تیزبین. آیا میتوانیم این داستان را یک داستان روانشناسانه بدانیم؟
بله ممکن است؛ البته اگر از آن بُعد نگاه کنیم که مادر واقعا آن حوادث را ندیده است، میتوان گفت که او به اتفاقات پیرامونش بیتفاوت و صرفا مراقب فرزندش بوده است؛ اما کودک چون کنجکاو و جزئینگر است و جهان برایش سرشار از شگفتی است و هر پدیدهای را با نگاهی متفاوت از بزرگترها میبیند، در این داستان هم متوجه جزئیات سفر شده و با دقت به پیرامونش توجه کرده است؛ بنابراین، ممکن است نظر شما درباره ماهیت داستان درست باشد.
ماری لوئیز فیتزپاتریک دست روی مسئله مهمی گذاشته است که دغدغه همه بچههاست؛ اینکه بزرگترها فکر میکنند بچهها خاطره اتفاقهای مهم را به یاد ندارند یا به طور کل کودکان کمتر از بزرگسالان به اطرافشان توجه میکنند. به نظر شما داستان «من، تو و دریای بزرگ آبی» میتواند این باور بزرگسالانه را کنار بگذارد؟
بله ممکن است؛ برای والدینی که گاهی فکر میکنند میتوانند جلوی بچه هر حرفی را بزنند، جروبحث کنند یا اگر کودکشان صحنهای را ببیند تحتتأثیر قرار نمیگیرد، این کتاب میتواند مؤثر باشد. این اثر به آنها این آگاهی را میدهد که اتفاقا کودکان جزئیات پیرامون خود را با دقت و تمرکز و حواس جمع میبینند و چیزهایی که برایشان همراه با خاطره و طعمی تلخ یا شیرین است بیشتر در ذهنشان باقی میماند. وقتی خودم به کودکیام رجوع میکنم شاید صحنههای محوی از بعضی خاطرات در ذهنم باشد؛ ولی به یاد آوردن لحظاتی که پدرم من را قلمدوش میکرد هنوز برایم شیرین است و جزئیاتش را به خاطر دارم. زمانیکه انسان به خاطرهای فکر میکند از نظر علمی هم طبق خواندههایم، گویا احساس آن لحظه را دوباره بازیابی و لمس میکند. به این دلیل، به نظرم نکته خوبی را گفتید و شاید خواندن این کتاب به والدینی که چنین تفکر اشتباهی را دارند این نکته را گوشزد کند که خیلی مراقب رفتارشان باشند؛ چون بچهها حتی اگر خیلی هم کوچک باشند، چیزهایی را میبینند که شاید برای ما بزرگسالان اهمیتی نداشته باشد؛ اما برای آنها بسیار مهم است. آنها به مسائل عادت نمیکنند و در مواجهه با اتفاقات و حوادث اطرافشان بیتفاوت نیستند و عمیقا به پیرامون خود نگاه میکنند.
به نظر میرسد ما باید بزرگترها را مخاطب اول کتابهای کودک بدانیم؛ یعنی خیلی واجبتر است که آنها ابتدا ادبیات کودک بخوانند بعد خود بچهها.
بله؛ خود من خیلی چیزها را از ادبیات کودک و حتی نوجوان یاد گرفتهام. در زمان نوجوانیام رمان نوجوان به معنای امروز، وجود نداشت یا تعدادش بسیار کم بود و ما که به اصطلاح عشق کتاب بودیم کتابهای بزرگسال را میخواندیم؛ مثل ادبیات کلاسیک غرب یا آثار نویسندگان ایرانی را. بعضی از کتابهای کودک و نوجوان مفاهیم بسیاری را درباره زندگی به من آموزش و نگاه و زاویهدیدم را تغییر دادهاند؛ در حالی که تجربیات واقعی زندگیام آن اثر را بر من نداشتهاند. به همین خاطر، علاوه بر حوزه کاریام که ترجمه کتابهای کودکان است، هربار که میبینم کتاب کودک جدیدی منتشر شده است با عشق و علاقه آن را میخوانم و واقعا لذت میبرم. فکر میکنم اگر این لذت را بزرگترها، مثلا پدرها و مادرها، درک کنند متوجه میشوند که نیاز دارند چنین آثاری را بخوانند؛ چون وقتی آنها را میخوانند هم خودشان لذت میبرند و هم با روش متفاوتی برای کودک خود میخوانند. تأثیر این نوع خواندن بر کودک نیز بیشتر خواهد بود.
ادبیات کودک یک نوع یادآوری مستمر برای بزرگترهاست که از دوره کودکی دور شدهاند.
دقیقا همینطور است.
به تصاویر کتاب هم اشاره کنیم. تصاویر این کتاب از چند جهت حائز اهمیت است؛ تصویرگری بامزه و جزئیاتی که به شدت لازماند و داستان را تکمیل میکنند. تولید کتابهایی مانند این اثر که ذهن مخاطب را به بازی میگیرند و او را به تلاش برای فهم کلِ داستان تشویق میکنند یا به اصطلاح داستانی دوسویه هستند و مؤلف و خواننده هر دو در ساختن درونمایه داستان نقش دارند، چقدر ضروری است؟
واقعا ضروری است. به نظرم در سالهای اخیر تصویرگران ما تا حدودی خوب عمل کردهاند. برخی کتابهای کودک را میبینم که تصویرگرانشان صرفا به دنبال انتقال مفاهیم داستان در تصاویر کتاب هستند؛ در حالی که برخی دیگر واقعا هنرمندانه خلق شده و تصویرگر بخشهایی را با خلاقیت خود به تصاویر اضافه کرده و روایت فراتر از متن را رقم زدهاند. به نظرم خیلی مهم است که نویسندگان و تصویرگران در روند خلق کتاب تصویری با هم تعامل داشته باشند. این امر، کتابهای تصویری کودک را سرشار از خلاقیت و جذابیت میکند. مخاطبان هم از این نوع داستانها بیشتر استقبال خواهند کرد؛ زیرا این نوع آثار، علاوهبر لذت بردن از متن، قوه بصری کودک را هم تقویت میکنند و دید هنرمندانه او را افزایش میدهند. من نسبتبه سالهای قبل، آثار جدید را از نظر تصویرگری بهتر میدانم. قطعا باز هم باید بیشتر در این حوزه کار شود و ناشرانی که به تألیف اهمیت میدهند باید زمینه این امر را فراهم کنند که تصویرگر و مؤلف با هم تعامل داشته باشند تا اثر بهتری را بیافرینند.
اثر دیگری در حال ترجمه یا چاپ دارید؟
بله؛ یک کتاب دارم که در تعطیلات عید ترجمه خواهم کرد. دو کتاب هم دارم که انتشارات «بازی و اندیشه» قرار است منتشر کند و یک کتاب دیگر هم در نشر گیسا چاپ خواهد شد. احتمالا همه آنها در سال جدید وارد بازار کتاب میشوند.
به روزهای پایانی سال و فرا رسیدن عید نزدیک میشویم. چه کتابهایی را پیشنهاد میکنید که کودکان و نوجوانان در تعطیلات مطالعه کنند؟
کتاب «جشنهای ایرانی» را پیشنهاد میکنم. این کتاب را خیلی دوست دارم؛ به این دلیل که درباره فرهنگ کهن و غنی ایرانزمین و آداب و رسوم ایرانیان در مناسبتهای مختلف است و همچنین درباره جشنهای ایران باستان که با گرامیداشت زمین و طبیعت، نعمتها و پیروزی نیکی بر بدی همراه است. این کتاب با تصاویر هنرمندانه و زیبایش، کودکان و نوجوانان را با پیشینه ارزشمند فرهنگ خود آشنا میکند.
و کتاب «وقتی مادربزرگ به تو نهال لیمو هدیه میدهد» را هم پیشنهاد میکنم. در این کتاب نیز که تصاویر خوشآب و رنگ و بسیار زیبایی دارد، مخاطب با کاشتن نهال و پرورش آن و همینطور دوستی با طبیعت، پشتکار و سختکوشی و کارآفرینی آشنا میشود. ایده اصلی داستان نوآورانه است و پر از ابتکار و حالوهوای آن شیرین و دلپذیر است.
ممکن است. راستش خودم به این مسئله فکر نکرده بودم؛ از آنجایی که کتاب روایتهای متفاوتی دارد، زمانی که مخاطب داستان را میخواند احساس میکند که میتواند برداشتهای متنوعی از داستان داشته باشد؛ مثلا ممکن است فکر کند که مادر موقع بازگویی خاطره آن سفر، عمدا اتفاقات بد و ناامن آن را نادیده گرفته و تعریف نکرده تا فرزندش خاطرهای امن و شیرین از آن سفر در ذهنش داشته باشد. از طرف دیگر میتوان اینگونه برداشت کرد که مادر و خاله آلیس اصلا متوجه اتفاقات جزئی داستان نشدهاند و فقط کودک آن ماجراها را دیده است. من روایت متفاوت تصاویر از متن را به این شکل دیدم؛ چون با کشف و کنجکاوی همراه است و کودک میتواند هر بار با خواندن کتاب، به جزئیات بیشتری در تصاویر پی ببرد و کشفی نو داشته باشد. این کشف برای کودک لذتبخش است. نویسنده با ابتکار و خلاقیت خود چنین روایتی را برای اثر خود انتخاب کرده است.
به نکته مهمی اشاره کردید؛ اینکه آدمبزرگها وقتی از کودکی دور میشوند کلینگرتر میشوند ولی بچهها در دوره کودکی جزئینگر هستند و تیزبین. آیا میتوانیم این داستان را یک داستان روانشناسانه بدانیم؟
بله ممکن است؛ البته اگر از آن بُعد نگاه کنیم که مادر واقعا آن حوادث را ندیده است، میتوان گفت که او به اتفاقات پیرامونش بیتفاوت و صرفا مراقب فرزندش بوده است؛ اما کودک چون کنجکاو و جزئینگر است و جهان برایش سرشار از شگفتی است و هر پدیدهای را با نگاهی متفاوت از بزرگترها میبیند، در این داستان هم متوجه جزئیات سفر شده و با دقت به پیرامونش توجه کرده است؛ بنابراین، ممکن است نظر شما درباره ماهیت داستان درست باشد.
ماری لوئیز فیتزپاتریک دست روی مسئله مهمی گذاشته است که دغدغه همه بچههاست؛ اینکه بزرگترها فکر میکنند بچهها خاطره اتفاقهای مهم را به یاد ندارند یا به طور کل کودکان کمتر از بزرگسالان به اطرافشان توجه میکنند. به نظر شما داستان «من، تو و دریای بزرگ آبی» میتواند این باور بزرگسالانه را کنار بگذارد؟
بله ممکن است؛ برای والدینی که گاهی فکر میکنند میتوانند جلوی بچه هر حرفی را بزنند، جروبحث کنند یا اگر کودکشان صحنهای را ببیند تحتتأثیر قرار نمیگیرد، این کتاب میتواند مؤثر باشد. این اثر به آنها این آگاهی را میدهد که اتفاقا کودکان جزئیات پیرامون خود را با دقت و تمرکز و حواس جمع میبینند و چیزهایی که برایشان همراه با خاطره و طعمی تلخ یا شیرین است بیشتر در ذهنشان باقی میماند. وقتی خودم به کودکیام رجوع میکنم شاید صحنههای محوی از بعضی خاطرات در ذهنم باشد؛ ولی به یاد آوردن لحظاتی که پدرم من را قلمدوش میکرد هنوز برایم شیرین است و جزئیاتش را به خاطر دارم. زمانیکه انسان به خاطرهای فکر میکند از نظر علمی هم طبق خواندههایم، گویا احساس آن لحظه را دوباره بازیابی و لمس میکند. به این دلیل، به نظرم نکته خوبی را گفتید و شاید خواندن این کتاب به والدینی که چنین تفکر اشتباهی را دارند این نکته را گوشزد کند که خیلی مراقب رفتارشان باشند؛ چون بچهها حتی اگر خیلی هم کوچک باشند، چیزهایی را میبینند که شاید برای ما بزرگسالان اهمیتی نداشته باشد؛ اما برای آنها بسیار مهم است. آنها به مسائل عادت نمیکنند و در مواجهه با اتفاقات و حوادث اطرافشان بیتفاوت نیستند و عمیقا به پیرامون خود نگاه میکنند.
به نظر میرسد ما باید بزرگترها را مخاطب اول کتابهای کودک بدانیم؛ یعنی خیلی واجبتر است که آنها ابتدا ادبیات کودک بخوانند بعد خود بچهها.
بله؛ خود من خیلی چیزها را از ادبیات کودک و حتی نوجوان یاد گرفتهام. در زمان نوجوانیام رمان نوجوان به معنای امروز، وجود نداشت یا تعدادش بسیار کم بود و ما که به اصطلاح عشق کتاب بودیم کتابهای بزرگسال را میخواندیم؛ مثل ادبیات کلاسیک غرب یا آثار نویسندگان ایرانی را. بعضی از کتابهای کودک و نوجوان مفاهیم بسیاری را درباره زندگی به من آموزش و نگاه و زاویهدیدم را تغییر دادهاند؛ در حالی که تجربیات واقعی زندگیام آن اثر را بر من نداشتهاند. به همین خاطر، علاوه بر حوزه کاریام که ترجمه کتابهای کودکان است، هربار که میبینم کتاب کودک جدیدی منتشر شده است با عشق و علاقه آن را میخوانم و واقعا لذت میبرم. فکر میکنم اگر این لذت را بزرگترها، مثلا پدرها و مادرها، درک کنند متوجه میشوند که نیاز دارند چنین آثاری را بخوانند؛ چون وقتی آنها را میخوانند هم خودشان لذت میبرند و هم با روش متفاوتی برای کودک خود میخوانند. تأثیر این نوع خواندن بر کودک نیز بیشتر خواهد بود.
ادبیات کودک یک نوع یادآوری مستمر برای بزرگترهاست که از دوره کودکی دور شدهاند.
دقیقا همینطور است.
به تصاویر کتاب هم اشاره کنیم. تصاویر این کتاب از چند جهت حائز اهمیت است؛ تصویرگری بامزه و جزئیاتی که به شدت لازماند و داستان را تکمیل میکنند. تولید کتابهایی مانند این اثر که ذهن مخاطب را به بازی میگیرند و او را به تلاش برای فهم کلِ داستان تشویق میکنند یا به اصطلاح داستانی دوسویه هستند و مؤلف و خواننده هر دو در ساختن درونمایه داستان نقش دارند، چقدر ضروری است؟
واقعا ضروری است. به نظرم در سالهای اخیر تصویرگران ما تا حدودی خوب عمل کردهاند. برخی کتابهای کودک را میبینم که تصویرگرانشان صرفا به دنبال انتقال مفاهیم داستان در تصاویر کتاب هستند؛ در حالی که برخی دیگر واقعا هنرمندانه خلق شده و تصویرگر بخشهایی را با خلاقیت خود به تصاویر اضافه کرده و روایت فراتر از متن را رقم زدهاند. به نظرم خیلی مهم است که نویسندگان و تصویرگران در روند خلق کتاب تصویری با هم تعامل داشته باشند. این امر، کتابهای تصویری کودک را سرشار از خلاقیت و جذابیت میکند. مخاطبان هم از این نوع داستانها بیشتر استقبال خواهند کرد؛ زیرا این نوع آثار، علاوهبر لذت بردن از متن، قوه بصری کودک را هم تقویت میکنند و دید هنرمندانه او را افزایش میدهند. من نسبتبه سالهای قبل، آثار جدید را از نظر تصویرگری بهتر میدانم. قطعا باز هم باید بیشتر در این حوزه کار شود و ناشرانی که به تألیف اهمیت میدهند باید زمینه این امر را فراهم کنند که تصویرگر و مؤلف با هم تعامل داشته باشند تا اثر بهتری را بیافرینند.
اثر دیگری در حال ترجمه یا چاپ دارید؟
بله؛ یک کتاب دارم که در تعطیلات عید ترجمه خواهم کرد. دو کتاب هم دارم که انتشارات «بازی و اندیشه» قرار است منتشر کند و یک کتاب دیگر هم در نشر گیسا چاپ خواهد شد. احتمالا همه آنها در سال جدید وارد بازار کتاب میشوند.
به روزهای پایانی سال و فرا رسیدن عید نزدیک میشویم. چه کتابهایی را پیشنهاد میکنید که کودکان و نوجوانان در تعطیلات مطالعه کنند؟
کتاب «جشنهای ایرانی» را پیشنهاد میکنم. این کتاب را خیلی دوست دارم؛ به این دلیل که درباره فرهنگ کهن و غنی ایرانزمین و آداب و رسوم ایرانیان در مناسبتهای مختلف است و همچنین درباره جشنهای ایران باستان که با گرامیداشت زمین و طبیعت، نعمتها و پیروزی نیکی بر بدی همراه است. این کتاب با تصاویر هنرمندانه و زیبایش، کودکان و نوجوانان را با پیشینه ارزشمند فرهنگ خود آشنا میکند.
و کتاب «وقتی مادربزرگ به تو نهال لیمو هدیه میدهد» را هم پیشنهاد میکنم. در این کتاب نیز که تصاویر خوشآب و رنگ و بسیار زیبایی دارد، مخاطب با کاشتن نهال و پرورش آن و همینطور دوستی با طبیعت، پشتکار و سختکوشی و کارآفرینی آشنا میشود. ایده اصلی داستان نوآورانه است و پر از ابتکار و حالوهوای آن شیرین و دلپذیر است.